بر هر طرف یورش میبرد، و افراد مانند بزى از برابر شیر میگریختند.
ابن سعد در ادامه آن گزارش مینویسد: ساعاتى از روز گذشت و مردم در حال نبرد با حسین بن على(ع) بودند؛ اما کسى براى کشتن وى اقدام نمىکرد.دینورى آورده است: در این وقت امام حسین(ع) نشسته بود و اگر میخواستند میتوانستند او را بکشند، اما هر قبیلهای بر آن بود تا مسؤولیت آن را به عهده دیگرى بیندازد و کراهت داشت تا بر این کار اقدام کند.(265) در این وقت شمر فریاد زد: مادرتان در عزایتان بگرید، منتظر چه هستید، او را بکشید! اولین کسى که به امام حسین(ع) نزدیک شد زُرْعة بن شریک تمیمى بود که ضربتى بر کتف چپ امام زد و پس از آن ضربه دیگرى بر گردن آن حضرت زده، نقش بر زمینش کرد. آنگاه سنان بن انس نخعى پیش آمد و ضربهای بر استخوان سینه آن حضرت زد؛ سپس نیزه اش را در سینه امام حسین(ع) فرو کرد. در این وقت بود که امام(ع) روى زمین افتاد. سنان از اسب پیاده شد تا سر امام حسین(ع) را جدا کند، در حالى که خولى بن یزید اصبحى هم همراهش بود. وى سر را جدا کرد و آن را نزد عبیدالله بن زیاد آورد.(266) وى در جاى دیگرى مینویسد که سنان بن انس نخعى امام حسین(ع) را کشت و خولى بن یزید سر آن حضرت را جدا کرد.(267) شیخ مفید مینویسد:زُرْعة بن شریک به کتف چپ امام(ع) ضربتى زد و پس آن ضربتى بر گردن آن حضرت نواخت، سنان بن انس نیزهای بر آن حضرت زد که آن حضرت به زمین افتاد. آنگاه خولى رفت تا سر آن حضرت را جدا کند که دستش لرزید. شمر خود از اسب فرود آمد، سر امام(ع) را جدا کرد و به دست خولى داد تا به عمر بن سعد برساند(268)
265. اخبار الطوال، ص 258
266. ترجمة الامام الحسین(ع) ص 75
267. همان ص 75؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 218
268. الارشاد، ج 2، ص 112