عمر سعد روز عاشورا و فرداى آن روز را در کربلا ماند؛ پس از آن به حمید بن بکیر احمرى گفت تا نداى کوچ به سوى کوفه را سر دهد. وى خواهران و دختران امام حسین(ع) و دیگر بچهها و همچنین على بن الحسین(ع) بیمار را همراه خود برد. در این وقت، زنان که از کناره بدن امام حسین(ع) میگذشتند، بر سر و صورت خود میزدند. زینب(س) دختر على(ع) میگفت: یا محمّداه! صلّى علیک ملیک السماء، هذا حُسَین بالعراء، مرمّل بالدماء، مقطّع الأعضاء، یا محمّداه و بناتک سبایا و ذرّیتک مُقتّلة تسفى علیها الصبا.(277) واى محمد! درود خداى آسمان بر تو باد. این حسین توست، عریان و خونین که اعضاى بدنش قطع شده است. واى محمد! دختران تو اسیرند و ذریه تو کشته شدهاند و گرد و غبار بر آنان میوزد.
در این وقت، دوست و دشمن میگریستند.
بلاذرى میافزاید: سر 72 تن را از تنشان جدا کرده، همراه شمر بن ذى الجوشن و قیس بن اشعث و عمرو بن حجاج و عزرة بن قیس احمسى نزد ابن زیاد بردند.(278)
276. حکایت ابومخنف از ماجراى خولى و آوردن سر امام حسین(ع) و ظهور نور از آن در خانه، جالبتر بیان شده است. تاریخ الطبرى، ج 5، ص 455. البته قدرى هم مسائلى در آن است که به هر روى، باید با تأمل مورد بررسى قرار گیرد.
277. تاریخ الطبرى، ج 5، ص 456
278. انساب الاشراف، ج 3، ص 206 ـ 207؛ آمار دینورى چنین است: هوازن با 22 سر ؛ تمیم با 17 سر به رهبرى حصین بن نمیر؛ کنده با 13 سر به رهبرى قیس بن اشعث؛ بنو اسد با 6 سر به رهبرى هلال اعور؛ ازد با 5 سر به رهبرى عیهمة بن زهیر و ثقیف با 12 سر به رهبرى ولید بن عمرو. و مقایسه کنید با آنچه ابومخنف نوشته است: تاریخ الطبرى، ج 5، ص 468