واقعه طف

اسرای کربلا
اسراى کربلا را از منطقه نبرد سوار بر شتر کرده به کوفه آوردند و به دستور ابن زیاد در کوچه‌هاى مختلف کوفه گرداندند (فَدِیرَ به فى سُکک الکوفة و قبائلها). سپس آن را به قصر ابن‌زیاد آوردند.(279) در این وقت مردم کوفه اجتماع کرده گریه می‌کردند و امام سجاد(ع) فرمود: هؤلاء یبْکین علینا فمن قَتَلنا؟(280)(اینها بر ما گریه می کنند پس چه کسی با ما جنگید؟؟)
وقتى اسرا بر ابن‌زیاد وارد شدند، ابن زیاد گفتگویى با على بن الحسین(ع) داشت. وى از حضرت پرسید: نامت چیست؟ گفت: على. ابن‌زیاد گفت: مگر خدا على بن الحسین را نکشت؟ گفت: برادرى داشتم نامش على بود و از من بزرگتر، مردم او را کشتند! ابن زیاد گفت: خدا او را کشت. امام سجاد(ع) پاسخ داد: اللّه یتَوَفَّى الأنْفُسَ حین مَوْتِها،(281) خداوند وقت مرگ، روح آنان را می‌ستاند. و ما کانَ لِنَفْس أنْ تَمُوتَ إلاّ بإذْنِ اللّه،(282) ابن‌زیاد دستور قتل على بن الحسین(ع) را داد که زینب (س) فریاد زد: حسبک من دمائنا، أسألک باللّه إن قتلته إلاّ قتلنى معه، بس است آنچه از خون ما ریختى؛ تو را به خدا سوگند می‌دهم اگر بناى کشتن او را دارى اول مرا بکش. در این وقت ابن زیاد از کشتن امام سجاد(ع) منصرف گشت.(283) ابن زیاد گفتگویى هم با زینب (س) داشت. به گزارش ابومخنف، زینب(س) با کم ارزش‌ترین لباس آمده بود در حالى که کنیزانى در اطرافش بودند. ابن زیاد پرسید: این زن کیست؟ سه بار پرسید و کسى پاسخش را نداد. عاقبت یکى از کنیزان گفت: این زینب دختر على(ع) است. ابن زیاد گفت: سپاس خداى را که شما را رسوا کرده، کشت و اقدامتان را باطل کرد، أکذب احدوثتکم؛ زینب (س) پاسخ داد: الحمد لله الذى أکرمنا بمحمّد(ص) و طهّرنا تطهیرا.(284)

279. الارشاد، ج 2، صص 117 ـ 118
280. تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 245؛ رسالة تسمیة من قتل مع الحسین(ع)، ص 157
281. زمر، 42
282. آل عمران، 45
283. ترجمة الامام الحسین(ع) ص 79؛ الارشاد، ج 2، ص 116؛ گزارش ابومخنف به نقل از سلیمان بن ابى راشد، همین حکایت است با افزوده هایى دیگر.
284. تاریخ الطبرى، ج 5، ص 457

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *