شب عاشورا
شب عاشورا، امام حسین(ع) اصحاب و افراد خاندانش را گرد آورد. حمد و ثناى الهى گفت و از این که خداوند نبوّت را در میان خاندان او قرار داده، خداى را سپاس گفت. آنگاه به حاضران فرمود: فردا جنگ خواهد شد؛ شما از ناحیه من آزادید تا از تاریکى شب استفاده کرده، این محل را ترک کنید. دشمن در پى من است؛ اگر مرا در اختیار داشته باشد، به شما کارى ندارد. اهل بیت(ع) پاسخ دادند: لا أبقانا اللّه بعدک، لا واللّه، لانفارقک حتى یصیبنا ما أصابک.(خدا ما را بعد شما باقی نگذارد نه به خدا قسم از شما جدا نمی شویم تا آنچه برای شما اتفاق میافتد برای ما نیز اتفاق بیافتد)
و اصحاب نیز همان پاسخ را دادند؛ امام(ع) آنان را دعا کرده از خداوند خواست تا بهشت را به ایشان پاداش دهد. (144) آزاد کردن افراد به خاطر بیعتى بود که با امام(ع) کرده بودند و حضرت بیعت را از آنان برداشت، و فرمودند :
أنتم من بیعتى فى حلّ. و لیس علیکم منّى ذمام. (145)( شما از بیعتی که با من کرده اید آزادید و من دیگر زمام امور شما را در دست ندارم)
در این شب، مسلم بن عوسجه و سعید بن عبدالله حنفى و دیگر یاران، سخن گفتند. مسلم گفت: آن قدر با تو میمانم که نیزهام در سینه آنان بشکند؛ تا شمشیر در دست دارم میجنگم؛ و اگر شمشیر نداشتم با سنگ از تو دفاع خواهم کرد تا بمیرم. (146) سعید حنفى گفت که دوست دارد هفتاد بار زنده شود و بمیرد و همچنان از امامش دفاع کند. (147) زهیر گفت: به خدا دوست دارم کشته شوم، باز زنده شوم، باز کشته شوم تا آن که هزار نفر را به قتل برسانم، باشد که خداوند با این کشتن من، از تو و جوانان خاندانت دفاع کند. (148) از خاندان آن حضرت، عباس(ع)(149) و سپس دیگران سخن گفتند. (150) این محفل نزدیک شب، درست پس از بازگشت سپاه کوفه بود. (151) امام حسین(ع) در همین خطابه به جمع اصحاب و اهل بیت فرمود: روى زمین خاندانى بهتر از خاندان خود و یارانى بهتر از یارانش نمى شناسد. (152).
144. ترجمة الامام الحسین(ع) ص 70 ـ 71
145. تاریخ الطبرى، ج 5، ص 185
146. انساب الاشراف، ج 3، ص 185؛ تاریخ الخلفاء، برگ 83 آ.
147. تاریخ الطبرى، ج 5، ص 419؛ این مطلب در زیارت ناحیه مقدسه هم آمده است.
148. تاریخ الطبرى، ج 5، ص 419 ـ 420
149. مقاتل الطالبیین، ص 74 ـ 75
150. تاریخ الطبرى، ج 5، ص 419؛ اعلام الورى، ص 237
151. تاریخ الطبرى، ج 5، ص 418
152. امالى صدوق، ص 156