حکایت خطبه خوانى حضرت زینب(س) در کوفه را منابعى چون ابومخنف، بلاذرى، ابن سعد و دینورى نیاوردهاند؛ اما ابن اعثم به تفصیل آورده و به نظر میرسد منبع اصلى این خطبه همو باشد. وى با ستایش از سخن گفتن حضرت زینب(س) و این که گویى على(ع) سخن میگوید، سخنان وى را خطاب به مردم کوفه آورده است. ابتدا مردم را ساکت کرد؛ آن گاه پس از ستایش خدا و فرستادن درود بر رسول و خاندان طاهر او مردم کوفه را به خیانت و غدر و نقض عهد و پیمان شکنى متهم کرده، به خاطر این که حرمت پسر پیامبر(ص) را شکستهاند آنان را به غضب و سخط الهى وعده داد. این که کبد پیامبر(ص) را پاره کردند، و خون (پسر) رسول الله(ص) را ریختند، و حرمت او را شکستند؛ در این شرایط، اگر از آسمان خون ببارد، نباید در شگفت شوند. در پایان هم فرمود که إنّ ربّک لبالمرصاد.(285)
همچنین خطبه امام سجاد(ع) در مسجد دمشق در حضور یزید به اختصار در فتوح آمده است؛ همچنان که برخى از مآخذ دیگر هم آن را آورده اند. خطیبِ مسجد دمشق بر بالاى منبر از على بن ابى طالب(ع) و حسین بن على(ع) بدگویى میکند و به تفصیل در فضائل معاویه و یزید سخن میسراید. على بن الحسین(ع) همانجا فریاد اعتراض بلند میکند و خطاب به خطیب میفرماید: اشْتَرَیتَ مرضاة المخلوق بسخط الخالق. (رضایت مخلوق را به قیمت غضب خالق برای خود خریدی)
سپس از یزید اجازه میخواهد بر منبر رود. یزید ابتدا طفره میرود، اما اطرافیان میگویند اجازه دهد تا صحبت کند. آن حضرت بر فراز منبر، در برابر مردمى که اهل بیت(ع) را نمى شناسند، به معرفى خود میپردازد. در میانه نه معرفی است که یزید از بروز فتنه ترسیده، به مؤذن گفت اذان بگوید.(286)
285. الفتوح، ج 5، صص 223 ـ 225
286. الفتوح، ج 5، صص 247 ـ 248