صورت¬هاي مثالين از واقعه عاشورا در اثرش ديده مي¬شوند: دو خورشيد در آسمان پرنده کوچکي در مرکز اثر که تيري در گلو دارد و چشم گريان اطرافيانش که خون گريه مي¬کنند سه پرنده کوچک ديگر که به آغوش يکديگر پناه برده¬اند و مشک تير خورده که در پايين اثر از کادر بيرون زده مجموعه¬اي از ابرهاي پريشان و گوياي حادثه¬اي ناگوار در عالم محيط خود تشعيرهاي حاوي خيمه آتش گرفته و تيرهاي روان و گل¬هاي ياس پرپر شده، سپر واژگون، گهواره آرام گرفته و نخل، تداعي واقعه¬ي عاشورا در فرم نقاشي ايراني¬اش هستند. از اين دست نقاشي¬ها در آثارش بسيار ديده مي¬ شود و از نظر او که تلاش کرده بيشتر موضوعات ديني، عاشورائي و ولائي را سوژه کارهايش قرار دهد تمامي موضوعات ديني و باورهاي اعتقادي با ادبيات نگارگري قابل تصوير شدن هستند و شايد نگارگري ايراني مناسب¬ترين شيوه¬اي باشد که بتوان با آن اين مضامين را به بيننده¬ها و اهل ذوق منتقل کرد. اين نقاشي اثر استاد پرويز اسکندرپور خرمي است که در نظرش همه هستي نزد هر انساني يک فراز دارد و فراز زندگي ايشان هم واقعه عاشورا است و کربلا نقطه عطفي هستي است. او بر اين عقيده است که جان هنر که حسن و زيبائي است اگر از سرچشمه نابي چون امام حسين (ع) و امام حسن (ع) سراغ نداشته باشد هنري قابل اعتنا نيست.
پرويز اسکندرپور خرمي در سال 1338 در شهر تهران در خانواده¬اي به دنيا آمد که پدرش اهل هنر و شعر بود و خوش نويسي مي¬کرد به اشعار مولانا، سعدي، عطار و حافظ علاقمند بود و شب¬ها براي فرزندانش شعر مي¬خواند و گاه به تحليل آنها مي¬نشست بنابراين پرويز نيز ميراث دار هنر وي شد. در دوره دبيرستان در طبقه دوم ساختمان هسکوارنا در خيابان جمهوري دري از درب¬هاي بهشت به رويش گشوده شد و با هر کلمه و جمله و سطري که از استاد مي-آموخت قله¬هاي بلندتري را روي خودش فتح مي¬کرد و در هنر آرام مي¬گرفت. رسيدن به اين ساختمان در يک روز باراني با دوچرخه در تعقيب دوستي اتفاق افتاد که از شاگردان استاد اميرخاني بود و به مدت سه سال مفردات خوش نويسي را به آقاي اسکندرپور مي¬آموخت ولي نشاني استاد را به او نمي¬داد و از آن پس آغوش باز و تشويق¬هاي استاد اميرخاني پذيراي وي و هنرش بود چرا که مدرسه عاري از هنر بود و معلمين هنر را هم ياراي آموزش عالي و درخور دانش آموزان مستعد نبود چهارشنبه¬هاي آخر ماه روز جمع شدن اعضاي انجمن خوش نويسان در ميدان بهارستان خيابان صفي عليشاه در مرکز انجمن خوش نويسان بود و وجود و بيان مرحوم نوذري، کاوه، حسن و حسين اميرخاني به هنرجوها فيض مي¬رساند و به تحليل اين هنر پرداخته مي¬شد. نخستين استاد جدي و ممتازش اميرخاني تخصص در رشته نستعليق داشت و شکسته نستعليق را نيز از يدالله کابلي خوانساري آموخت و خودش نيز در اين رشته ممتاز جلوه کرد از آنجا در اصرار و پافشاري¬اش در آموختن هنر به طور جدي مؤثر افتاد ديدن مسافري در راه مانده بود که براي تأمين هزينه 40 هزار توماني سفر به شهرش با قطار به فروش کفش خود دست زده بود اما آنجا آنچه از اسکندرپور خرمي دريافت کرد 80 هزار تومان به همراه بازگرداندن کفش¬هايش به خودش بود تا پاي برهنه به خانه نرود و سرزنش دوستان از اينکه او فردي صادق نبوده است تأثيري در اين بخشش نداشت اما نکته¬اي را در ذهنش نشاند که (اگر آن مرد هنري داشت مي¬توانست اين فقر را جبران کرده و به تکدي نپردازد) و به ياد بسپرد که هنر ثروتي است نهفته با امکان رشد اجتماعي و اقتصادي.
به تدريج جاذبه پيچش فرم¬ها، گل¬ها و اسليمي¬ها، گل مرغ¬ها و شمسه¬هاي نگاره¬هاي ايراني وي را به يادگيري نقاشي ايراني واداشت و دو دوره¬ي هنرآموزي را برايش رقم زد اولي خوش نويسي و ديگري نگاگري اولين استادش در زمينه¬ي تذهيب استاد دلدوزي، هنرمندي گمنام بود و پس از آن نزد استاد اردشير مجرد تاکستاني، مرحوم تجويدي، مرحوم عبدالله باقري، آلفته و مرحم يسائي شاجانيان هنر آموخت.
با رتبه سوم در دروس تخصصي تحصيل در رشته نقاشي دانشکده هنرهاي زيبا را آغاز کرد و با وجود استعداد خود جوشش در پرتره سازي انقلاب و پس از آن جاذبه تذهيب، خوش نويسي و نگارگري را در خود بيشتر ديد و آنچنان غرق در پيچش قلم مو و درخشش رنگ¬ها بود که شب¬هائي را که نقاشي مي¬کرد گاه حتي متوجه سر زدن طلوع صبح نمي¬شد.
پروژه دوره کارشناسي¬اش (آب حيات) از کارهاي مورد علاقه¬ي اوست که در موزه حضرت امام خميني(ره) نگهداري مي¬ شود. تطهير جان و زدودن هر ناپاکي در عجين شدن با ولايت و حقيقت معناي آب و پاکي در اثرش مرکز توجه است پروژه¬ي کارشناسي ارشدش حراست در نزد حضرت سيدالشهدا و زانوي ادب و ندامت بر زمين گذاشتن و تسليم و مصداق (الله ولي الذين آمنوا يخرجونهم من الظلمات الي النور) خروج از تيرگي سپاهيان خود و به سمت نور و روشنائي حضرت. اثري خلق شده در ماه محرم با حالتي بسيار عزيز و دست نيافتني و ملهم از واقعه کربلا.
از فرازهاي او بروز زبان فرهنگ و هنر کشورش است به عقيده وي «نقاشي ايراني قابليت بسياري در تصوير کردن مضامين متعالي دارد و اگر گفته شود نگارگري فرزند زمان خويش بوده است و اکنون نمي¬توان کهنه شدگي¬اش را احصا کرد اين حرفي¬اش بدون پشتوانه و بي معنا. هر ملتي و فرهنگي زباني دارد و زبان هنر ايراني، نگارگري است و اصالت هنر ايراني به آن است. و در هر گوشه¬اي از دنيا خواستاراني دارد و هر کشوري با داشته¬هاي خود عرض وجود مي-کند.» تمامي جنبه¬هاي هنر و نقاشي را ملکوتي دانسته و رجوع تمامي حالت¬ها و نمادهاي نقاشي ايراني را به عالم ملکوت و بالا ارجاع مي¬دهد در نظرش «مينياتور و نقاشي ايراني که با مصورسازي کتاب پيوندي نزديک داشته است و نوعي بسط گسترش ادبيات است و به گونه¬اي تمثيل عالم معني است. همه¬ي قالب¬هاي هنري بر مبناي بينشي کامل و جامع نگر نسبت به حيات که مشخصه اصلي فرهنگ و هنر ايران است از طريق قوانين به يکديگر مي¬پيوندند و هنر به وساطت اين اتصال به آن عالم نوراني صبغه¬ي قدسي مي¬يابد.» اين عالم نوراني را در يک اثر ديگرش (جهاد اکبر) مي¬بينيم. در اين تابلو فردي ديده مي¬شود که از بالاتنه وجهي انساني و فرشته وش دارد و در پايين تنه اژدهائي به سمت خودش رو به يورش است و زبانه آتش از زبانش بيرون آمده است. فرد با شمشيري که شايد ذوالفقار است و عنصري ولائي در کار وي، در صدد از بين بردن اين اژدها است. اژدها سمبلي از نفس در ادبيات عرفاني است سيمرغ نيز در ادبيات عرفاني جايگاهي رفيع دارد و نام ديگرش مرغ سعادت است که در اين اثر ديده مي¬شود. سيمرغ¬هائي که به پرواز درآمده¬اند در محيط اثر نشان از اقبال فرشتگان آسماني دارند خود وي درباره¬ي اين اثر مي¬گويد: «اين اثر مطلقاً داراي طراحي قبلي و کمپزسيون قبلي نبوده است و با بداهگي با رنگ و قلم و موم و به صورت دفعتي پديد آمده است گويا اينکه الهامي فرستاده شده باشد.» اعتقاداتش از وراي تذهيب¬هايش نمايان است، وحدانيت، نشانه عالم از نقطه¬اي و آغاز، گنبد مينائي و لاجوردي به نشانه ملکوت، کثرت و وحدت، رامش و هياهو را در شمسه¬هايش مي¬بينيم و در ساير نگاره¬هايش نيز ملکوت با فرشتگان، ائمه، آسمان و گل و بوته مرغ¬هايش حکايت از نازگل (معشوق) و شيدائي بلبل (عاشق) دارند در گل جلوه الهي است و در بلبل انساني عاشق.
آثار نفيس وي در موزه امام خميني، موزه باهنر کرمان، موزه آستان قدس رضوي (اهدايي مقام معظم رهبري به موزه) حوزه هنري و موزه شهدا نگهداري مي¬شود و خودش نيز در دانشکده¬هاي هنرهاي زيبا دانشگاه تهران، دانشگاه هنر، تربيت مدرس تهران و دانشگاه¬هاي زاهدان، کاشان، کرمان، خراسان و رشت به تدريس پرداخته و اکنون نيز در تربيت مدرس کرمان مشغول است. از سال 1385 نيز به مدت 6 سال تصدي رياست موزه فرش تهران را بر عهده داشت و فعاليت¬هاي بسياري را در کارنامه خود به ثبت رسانده است از جمله اين فعاليت¬هايش اين موارد قابل ذکرند: تشکيل نمايشگاه¬هاي فصلي و نيم فصلي از مجموعه¬اي از داشته¬هاي گنجينه موزه که در حالت عادي از ديد مردم پنهان بود طراحي پيرامون موضوع سال¬هائي که عناوينشان توسط مقام معظم رهبري تعيين مي¬شد و فرش¬هائي از اين طرح¬ها بافته مي¬شد با موضوعات سال¬هاي حضرت رسول، سال همت مضاعف و اتحاد ملي، انسجام اسلامي به طراحي ايشان بافته شد و امکان اجازه بافت ساير موضوعات داده نشده و علاوه بر آن گوشه¬اي ديگر از فعاليت¬هاي هنري را برپائي نمايشگاه¬هائي در 24 استان کشور در سال 1388 از مجموعه کارهايش بدون تمرکز بر موضوع خاص ولي با تمرکز بر هنرش تشکيل داده است. شرکت در دوره¬هاي نمايشگاه¬هاي جمعي ديگر نظير نمايشگاه¬هاي خوش نويسي (1356) نمايشگاه حج – موزه معاصر (1365) دفاع مقدس (1368) نمايشگاه بندر عباس (1370) 22 بهمن – خانه سوره (1372) بي نال سومين نگارگري سوره (1376) عشق آباد (1380) نجف اشرف (1383) بي نال نگاگري معاصر، 14 خرداد – بزرگداشت سال امام از ديگر فعاليت¬هاي هنري¬اش محسوب مي¬شود و برخي از رتبه¬ها و افتخاراتش نيز مقام اول انجمن خوش نويسي 1356/لوح تقدير، جايزه نقدي/ نمايشگاه حج در موزه معاصر/ 1356 لوح تقديري برگزيده سومين بي نال موزه معاصر 1376 و لوح زرين دست خط امام و تشکرنامه از سوي مقام معظم رهبري 1368 هستند.
از ديگر وجوه هنري¬اش طراحي مجموعه¬اي از ضرايح است. همچون ضريح بزرگ پرچمدار کربلا حضرت مسلم ابن عقيل که بيش از هفتاد درصد قلم زني آن انجام شده است از کارهاي ديگر به طراحي ايشان ضريح حضرت عبدالعظيم، ضريح حضرت ابوالفضل العباس، ضريح حضرت رقيه (ص) در دست اجرا هستد. اما از همه عزيزتر برايش ضريح حبيب بن مظاهر در نزديک¬ترين جايگاه به ضريح مطهر حضرت سيدالشهدا است. درب¬هاي عديده¬اي نيز طراحي کرده است که در حرم مولي الموحدين، حضرت سيدالشهدا، حرم حضرت ابوالفضل و دو طفلان مسلم در حال اجرا هستند و برخي نيز نصب شده¬اند.
رابطه¬اش با شاگردانش رابطه¬اي پدر و فرزندي است. چرا که به عقيده¬اش ثمره¬ي وجودي يک پدر در فرزندش ظهور مي-کند و اين عاطفت پوشيدني نيست معلم نيز ثمره علمي¬اش را به شاگردش مي¬دهد به امانت دار هنرش را به او مي¬ دهد. همان گونه که استاد اميرخاني او را (بابا) خطاب مي¬کرد وي نيز شاگردانش را اينگونه خطاب مي¬کند و دوستشان دارند. آن قدر که در مجموعه کتاب¬هاي آئين هنر و آموزش نقاشي ايراني تمامي آنچه را که در سال¬هاي تلمذ و پس از آن نقاشي در فيش¬هائي گردآوري بود و فقط کلکسيوني از برگ¬ها، انواع گل¬هاي متعين در طبيعت اسليمي¬ها و پرنده-ها، پرسوناژها در نظرش بود، به دست چاپ سپرده و منتهي به کتاب¬هاي گل¬هاي ختايي، اسليمي و نشان¬ها، طوباي گل و مرغ و نگارگري در پنج جلد شده و مورد استقبال هنرجويان و دانشجويان بسياري قرار گرفته است. در متن کتاب¬ هايش نيز سير از عالم خاکي به ملکوت مشهود است.
در هر صفحه¬اي ادبياتي زينت بخش کتاب شده و حکايت از شيدائي وي دارند: «عکس روي تو چو در آينه جام افتاد / عارف از پرتو مي در طمع خام افتاد» و عشق و آموزش را درهم آميخته است و طرح¬هايش سيري از جزء به کل را طي مي¬کند و تکوين مي¬يابد. از کارهائي که در حال حاضر در دست دارد کاروان اسراي عاشورا است که به سمت شام در حال حرکت است و ديگري تدريس در دانشگاه است.
در انتها نيز سخني از او در مجموعه آموزش نگارگري¬اش در باب جاودانگي هنر نگارگر را مي¬آوريم: «هنرمند نگارگر با پالايشي عارفانه به نوعي پيرايش مصفا مي¬رسد که هنرش را جاودانه مي¬سازد او با نگاه به طبيعت غني و عيني و به نظر عالم خيال، تلفيقي کمالي و موزون را که حاصل عينيت و ذهنيت و باور ديني ايشان بوده عرضه کرده و اين خلاقيت نزد همگان پذيرفته و کيفيت گيرا و مظاهري شاعرانه پيدا نموده است.»
http://old.ido.ir/a.aspx?a=1391100902