امير المؤمنين (عليه السّلام) در خطبهاى فرمودند: كسى به گمان خود ادّعا دارد كه به خداوند اميد دارد، سوگند به خداى بزرگ كه دروغ مىگويد. او را چه شده كه اميدوارىاش در عملش آشكار نيست؟! هر اميد دارندهاى اثر اميدش در عملش پيداست مگر اميدى كه مردم به خداى تعالى دارند كه اين اميد داراى عيب و ناخالص است، و هر ترسى [اثرش] مسلّم و ثابت است مگر ترس از خدا كه اين ترس [در بيشتر مردم] ناقص و بيمار است، در كار بزرگ [آخرت] به خدا اميد دارد و در كار كوچك [دنيا] به بندگان خدا اميدوار است، پس با بنده خدا به گونهاى رفتار مىكند كه با خداوند چنين رفتارى ندارد، پس چگونه است شأن خداوند جلّ ثنائه كه در حقّ او نسبت به آنچه كه با بندگان رفتار مى شود كوتاهى مىگردد؟ آيا مىترسى كه در اميدواريت به خدا دروغگو باشى يا اينكه او را شايسته اميدوارى نمىبينى؟ همچنين اگر از بندهاى بترسد چنان از او مىترسد كه از پروردگارش به اين اندازه نمىترسد. پس ترس از بندگان را نقد و ترس از آفرينندهاش را به منزله وامى كه اميد برگشت آن نيست و وعدهاى كه به آن عمل نشود مىپندارد.
جهاد النفس وسائل الشيعة / ترجمه افراسيابى، ص81