امام روز پنج شنبه دوّم محرم سال شصت و یکم هجرى، در کربلا فرود آمد. در آنجا خیمهای براى خود و فرزندانش زد و سایر اهل بیت نیز در اطراف خیمه امام حسین(ع) ، خیمه زدند. (100) هم در اینجا بود که امام حسین(ع) خطاب به یارانش فرمود: النّاس عبید الدنیا، و الدین لَعِقٌ على ألسنتهم یحوطونه ما درّت معایشُهُم فاذا مُحِّصوا بالبلاء قلّ الدیانون. (101)(مردم بنده کوچک دنیا هستند و دین لقلقه ای بر سر زبان شان است و تا زمانی که زندگی و معیشت شان بگذرد دنبال دین هستند اما هنگامی که به خواسته الهي به وسیله بلا آزمایش شوند دینداران اندکند)
ام کلثوم گریه میکرد و میگفت: جد و پدر و برادر و مادرم فاطمه را از دست داده ام و اکنون باید در انتظار از دست دادن برادرم باشم. امام از اهل بیتش خواست تا پس از کشته شدن وى، گریبان چاک نزنند و به سر و صورت نکوبند. (102) به گزارش ابن سعد، همراه امام حسین(ع) پنجاه نفر به کربلا آمدند؛ بیست نفر از سپاه کوفه به امام پیوستند؛ و نوزده نفر از اهل بیت همراهش بودند. (103) در منابع دیگر از 45 اسب سوار و یک صد پیاده یاد شده است. (104) این روایتى است که از امام باقر(ع) حکایت شده است. (105) گزارش یعقوبى چنان است که در وقتى که عمر بن سعد با چهارهزار نفر به کربلا آمد، امام حسین(ع) 62 یا 72 نفر همراهش بودند. (106)
زمانى که ابن زیاد خبر توقف امام حسین(ع) در کربلا را شنید، نامهای به آن حضرت نوشت و در آن خطاب به امام گفت:ای حسین! امیرالمؤمنین به من دستور داده است خوب نخوابم و سیر نخورم تا آن که یا تو را بکشم یا تسلیم دستور یزید کنم. وقتى نامه به امام رسید، آن را دور انداخت و جوابى بدان نداده فرمود: رستگار نخواهند شد کسانى که رضاى مخلوق را به قیمت سخط خالق میخرند. (107) عدم پاسخ دادن امام حسین(ع) ، خشم عبیدالله را بیش از پیش برانگیخت و عمر بن سعد را که قرار بود به رى و همدان حکومت کند و آماده رفتن بود، مأمور جنگ با امام حسین(ع) کرد.
100. الفتوح، ج 5، ص 148
101. مقتل الحسین(ع) خوارزمى، ص 237
102. الفتوح، ج 5، ص 149 ـ 150
103. ترجمة الامام الحسین(ع) ص 69
104. تاریخ الطبرى، ج 5، ص 389
105. تاریخ الطبرى، ج 5، ص 389
106. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 216
107. الفتوح، ج 5، ص 150 ـ 151