خبر مخالفتهای امام حسین (ع) به معاویه رسید، اما او به حاکم خود در مدینه تأکید کرد تا وقتى حسین آرام است، با او کارى نداشته باش و تنها از وى سخت مراقبت کن. یکبار معاویه ضمن نامه ای به امام حسین (ع) از او خواست تا دست از شقاق و اختلاف افکنى بردارد و به مردم عراق اعتماد نکند.(13)
امام حسین(ع) از نامه معاویه برآشفت و ضمن نامهای به وی نوشت: آیا تو قاتل حجر بن عَدى و اصحاب نمازگزار و عابد او نبودى که با ظلم درافتادند، بدعت ها را انکار کردند و در این راه از چیزى نهراسیدند؛ آیا تو نبودى که زیاد بن سُمیه را که در خانه عبید به دنیا آمده بود، به ابوسفیان بستى. و به این ترتیب سنّت رسول الله را ترک کرده، به طور عمدى فرمان او را رها ساختى و هواى نفس خود را به رغم هدایت الهى، پیروى کردى. آنگاه وى را بر عراقَین مسلّط ساختى، آنچنان که دست مردم را قطع کرده، چشمانشان را کور ساخته و آنان را به شاخههاى نخل میآویخت. آیا تو دو حضرمى را نکشتى، آن دو نفرى که زیاد به تو نوشت: آنان بر دین على هستند و تو پاسخ دادى که هر کسى را که بر دین و رأى على بودبکش. او نیز به دستور تو آنان را کشت و مثله کرد؛ آیا جز آن است که دین على همان دین محمد است؟(14)
انتقادهاى امام به معاویه در قالب این نکته است که معاویه، کسانى را کشته است که اولا با ستمگرى مخالف بودهاند و ثانیا با بدعت: ینکرون الظلم و یستعظمون البدع. به خصوص که آنان عابد و زاهد هم بوده اند. سپس نمونههایى از ستمگرىهاى معاویه و زیاد رادر عراق بیان کرده و به ترک سنّت پیامبر(ص) در داستان انتساب زیاد به پدرش ابوسفیان تصریح میکند.(15)
پ.ن:
13.الامامة و السیاسة، ج 1، ص 154
14.انساب الاشراف (چاپ سهیل زکار، ج 5، ص 128 ـ 13)
15.بنگرید: رجال کشى، ج 1)