جهت دوم تأثیر نهضت امام حسین(ع) در سقوط دولت اموى آن بود که پس از رحلت رسول خدا (ص) از همان ابتدا دو گروه براى به دست گرفتن رهبرى جامعه اسلامى مطرح بودند. بنىهاشم و بنى امیه. این دو گروه به دلایل متفاوتى پس از رحلت آن حضرت نتوانستند حکومت را در دست بگیرند و در عوض، برخى از گروههاى میانى موفق به تصاحب قدرت سیاسى شدند. اندکى بعد، بنى امیه، طى حوادث دوران عثمان تا شهادت امام على(ع) بر اوضاع غلبه کردند. در این وقت، تنها رقیب آنان بنىهاشم بودند که در حکومت امام على(ع) و فرزندش امام حسن(ع) این مسأله نمودار شد. نهضت کربلا بار دیگر نشان داد که گروه دیگر، همچنان فعال است و رهبرى جریان مخالف را بر عهده دارد و آماده است تا با ساقط کردن حکومت اموى، یک دولت هاشمى و علوى تأسیس کند. به لحاظ سیاسى و براى عمق بخشیدن به ادعاى علویان براى حکومت در دوره بعد، این نکته کمى نبود. به واقع، در اوج فشار امویان، نهضت کربلا، فعّال بودن بنىهاشم و اهل بیت(ع) را نشان داد. براى مثال، سالهای پایانى دولت اموى شعار الرضا من اهل بیت(ع) بود که جوهره رهبرى را در مبارزه سیاسى بر ضد امویان تعریف کرد. این بنى هاشم بودند که دولت اموى را سرنگون کردند و در واقع عشق به اهل بیت بود که دولت اموى را برانداخت.